سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ
با سلام خدمت تمامی کاربران عزیز، شما می توانید اخبار، نظرات، انتقادات، و حتی عکس های خبری خود را بوسیله پست الکترونیک (almas_kavir92@yahoo.com) با ما در میان بگذارید. با تشکر
آرشیو وبلاگ
آرشیو وبلاگ
لینک دوستان
آمار وبلاگ
    بازدید امروز: 119 بازدید
    بازدید دیروز: 69 بازدید
    بازدید کل: 412376 بازدید
شنبه 92/7/20

از نوجوانی علاقه خاصی به او داشتم بدون اینکه بدانم او چکاره هست یا در کجا مشغول کار می باشد در ذهنم یک کارمند ساده در یک اداره ای بود مثل هزاران هزار دیگر . خوش اخلاق بودن ,ارتباط برقرار کردن مخصوصا نسل جوان ,داشتن اطلاعات عمومی بالا , داشتن علاقه خاص به همشهریان و از همه مهمتر تواضع بیش از حد و مثال زدنی ایشان شاخصه هایی بود که از ایشان در نزد من یک فرد ممتاز ساخته بود.






خودش می گوید تا زمان فوت پدرش( مرحوم حسین غلامی ) که اسم مرا با عنوان, در برگه ترحیم یا همان عزا نامه نوشتند خیلی از فامیل های نزدیک من خصوصا نسل جوان از شغل من خبر نداشتند .علاقه من نسبت به ایشان همچنان پابر جاست ولی جالب اینجاست در چند سالی که ما ساکن محل سکونت فعلی شده ایم فاصله زمانی منزل ما تا ایشان حدودا نیم ساعت با ماشین هست ولی ما هیچ وقت موفق نشدیم خدمت ایشان و خانواده بسیار محترمشان برسیم چند روز پیشتر با ایشان تماس گرفتم و برای یک روز جمعه هما هنگ شدیم خدمت ایشان برسیم به دو جهت هم عرض احترام و هم فرصتی فراهم آوریم تا با ایشان برای مخا طبین سایت سیمرغ گفتگویی انجام دهیم ایشان ابتدا قبول نمی کردند و نها یتا با اصرار بنده یک گفتگویی هرچند مختصر با ایشان انجام دادیم باور کنید در منزل ایشان هیچ عکس پرسنلی از ایشان و یا هیچ شا خصه ای دال بر سرهنگ بودن ایشان نبود و تمام مدارک در قسمتی از منزل نگهداری می شد که با همکاری فرزندان ایشان ما توانستیم به چند تا از آنها دسترسی پیدا کنیم .توجه شما را به این گفتگوی مختصر جلب می نماییم.

سیمرغ جناب سرهنگ خیلی ممنون از اینکه نهایتا قبول کردید به سوالاتمان پاسخ دهید ابتدا تا جایی که امکان دارد خودتان را برای مخاطبین ما معرفی نمایید؟بنده محمدرضا غلامی متولد 1331 در مهرجان نام پدر حسین . تحصیلات خود را در مهرجان شروع نمودم تا کلاس ششم در مهرجان بودم آن زمان مدرسه ابتدایی بود و دبیرستان . بعد از شش کلاس اول برای ادامه تحصیل به خور رفتم سیکل را در خور گرفتم کلاس ده را در رشته طبیعی نایین خواندم کلاس یازده را در یزد پشت سر گذاشتم و نهایتا دیپلم را در دبیرستان صادقیه چهار راه نقاشی اصفهان اخذ نمودم در سال 1357 ازدواج نمودم و دارای چهار فرزند دختر می باشم و هم اکنون هم بازنشسته نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران هستم .



 

سیمرغ : بفرمایید چگونگی جذب شما در ارتش و نحوه استخدامتان را ؟به پیشنهاد یکی از همشهریان که افسر نیروی زمینی ارتش بود در تهران وارد نیروی هوایی شدم آموزش من در تهران شروع شد آن زمان برای استخدام احتیاج به یک ضامن داشتم که باید ساکن تهران می بود و حجه الاسلام و المسلمین حاج آقاصدر آل داود ضامن من شد بنابراین در تاریخ 1/9/1350 رسما استخدام نیروی هوایی ارتش شدم دو سال دوران آموزشی شبانه روزی طول کشید پس از طی نمودن دوران آموزشی زبان انگلیسی و الکترونیک به درجه همافر سومی (معادل ستوان سوم )نائل شدم در تاریخ 1/5/1353 به پایگاه شکاری نهم بندر عباس منتقل شدم پس از سه سال خدمت در آنجا در تاریخ 1/6/1356 به پایگاه هوایی مشهد انتقال یافتم تا سال 1360در آنجا مشغول به خدمت و پس از ان به آباده شیراز منتقل شدم تا سال 1367 در آباده و سال 1367 وارد پایگاه هوایی شهید بابایی اصفهان شدم در سال 1374 به مدت یکسال به جزیره خارک منتقل و مجدا به اصفهان بر گشتم و در سال 1380 در اصفهان با در جه سرهنگ تمام باز نشسته نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی شدم .



سیمرغ جناب سرهنگ تخصص شما بطور کلی چه بود و از زمان جنگ و هشت سال دفاع مقدس و شغل تان در زمان برای ما توضیح دهید ؟بنده متخصص تجهیزات الکترو نیک ارتباط بودم همان گونه که حتما اطلاع دارید در جنگ همیشه نقش ارتباطات یک نقش دارای اهمیت بالا بوده و هست چرا که اگر ارتباط نباشد هماهنگی بین نیرو ها به هیچ وجه میسر نمی شود در نتیجه امکان پیشرفت و موفقیت در جنگ حاصل نمی گردد با توجه به این مهم ما جزء اولین کسانی بودیم باید در منطقه حضور می یافتیم و امکان ارتباط فرماندهان جنگ ر ا با نیروها فراهم می کردیم و بالطبع تا زمانی که نیروها در یک منطقه بودند ماهم بودیم اگر نیروها به جلو پیشروی می کردند یا به منطقه دیگری می رفتند ما آخرین نفرات بودیم که باید آن منطقه را ترک می کردیم .

سیمرغ : وظیفه شما در جزیره خارک چه بود ؟ در آنجا هم از آسمان کشور حفاظت می کردیم (بدلیل مسائل امنیتی بیشتر توضیح ندادند)

سیمرغ جناب سرهنگ ایا در طول خدمت از انتخاب شغل تان راضی بودید هیچ وقت شد پشیمان بشوید ؟خیربه هیچ وجه, من همواره از شغلم راضی بودم و همواره به شغلم افتخار می نمودم و مینمایم با داشتن چنین شغلی همواره از اینکه یک نظامی در راه خدمت به وطنم شاغل بودم احساس غرور می نمایم .



سیمرغ اگر امکان دارد از بهترین خاطره و بدترین خاطره خود و بهترین شهرهایی که در آنجا خدمت کردید برای ما توضیح دهید ؟ خاطرات خوش در نظام زیاد هست تقریبا هر روز با خاطره ای خوش همراه بودیم البته نا ملایماتی هم بوده مانند دوری از خانواده ولی در مجموع خاطرات خوش زیاد بود بدترین خاطره زمانی بود که بازنشسته شدم و عملا از آن فضای بسیار دوست داشتنی فاصله گرفتم در بین شهر های خدمتی مشهد و بندر عباس عالی بود و خیلی خوش گذشت .

سیمرغ : اجازه دهید یک سوال خصوصی از شما بپرسم جنا ب سرهنگ اینکه به عنوان یک مجرد در نظام آن زمان مشغول خدمت شدید و با توجه به شرایط که در ارتش آن زمان حاکم بود چه شد که تصمیم گرفتید برای ازدواج به مهرجان مراجعه نمایید و با یک فامیل ازدواج نمایید؟ من همواره به اصالت خانوادگی همسرم خیلی اعتقاد داشتم و اینکه فرزندانم با چه ایده فکری بزرگ و پرورش پیدا کنند از طرف دیگرپدر و مادرم هم تمایلی به ازدواج من با یک فرد غریبه نداشتند ولی نهایتا تصمیم گیرنده آخر خودم بودم و با یکی از اقوام نزدیک ازدواج کردم .

سیمرغ : اگر امکان دارد درباره کانون گرم خانواده تان برای مخاطبین ما بفرمایید؟ ؟صد درصد از زندگی ام راضی هستم از فرزندانم رضایت صد درصد دارم از همسرم مخصوصا رضایت کامل دارم من با توجه به شغلم اکثر اوقات در ماموریت یا بیرون از منزل بودم و این همسرم بود که هم نقش تربیت بچه ها ر ا برعهده داشت و هم کارهای منزل را در غیاب من انجام می داد هر روز از زندگی ام می گذشت احساس می کردم انتخاب همسرم برای ازدواج چقدر ایده ال و درست بوده است از این بابت هم همیشه خداوند را شاکرم .

 


سیمرغ جناب سرهنگ دوست دارم دلیل اینقدر به قول معروف سر کوچکی و تواضع خودتان با توجه شرایط کاری داشتید و آیا از عنوان خود هیچ جا در زندگی شخصی تان استفاده کردید برای ما توضیح دهید ؟آخه دلیلی برای تکبر نیست اگر این خصایص که شما عنوان می کنید ما داریم از خانواده ارث بردیم اینها اثر لقمه حلالی است که پدر ما با زحمت کشی شبانه روزی سر سفر ه آورده و ما خوردیم اگر چیزی شدیم از دعای پدر و مادر و لطف خدا بوده و هرگاه اراده کند می تواند اوضاع را کاملا بر عکس کند پس دلیلی برای غیر از این نمی دیدم و اما اینکه اشاره کردید از عنوان می توانستم استفاده های کلانی را بکنیم و لی هرگز نخواستم .چرا بعضا با لباس بودم اگر افسر راهنمایی می خواست مرا جریمه کند تخفیفی می داد و الا اینکه فکر کنید خدای نکرده زد و بندی در زندگی ام داشتم خیر و هم اکنون هم یک زندگی معمولی دارم که بسیار خداوند را شاکرم چون با فکر راحت زندگی می کنم بدون اینکه استرسی از عملکرد گذشته خود داشته باشم .

سیمرغ : ارزش مادیات در زندگی از نگاه شما ؟ متاسفانه اکنون نقش مادیات در زندگی ها پر رنگ تر شده به همان میزان نقش اصول در زندگی ها کم رنگ تر. برای همین می بینیم مهر و محبت ها دید و بازدیدها و موفقیت در ازدواجها کمتر و نهایتا آرامش و آسایش مردم کمتر شده است بنظر من مادیات در زندگی تا جایی خوب هست که نیاز های اولیه فرد را بر طرف نماید و هیچ کس محتاج نباشد.

سیمرغ : شما همیشه اهل مطالعه بودید هم اکنون چطور ؟ قبلا خیلی کتاب مطالع می کردم نزدیک به سیصد کتاب را اکنون هم محتویاتش را حفظ هستم ولی الان مثل قبل نمی توانم مطالعه نمایم .

سیمرغ : بفرمایید در حال حاضر مشغول چه کاری هستید ؟ در حال حاضر کار خاصی انجام نمی دهم .

سیمرغ : جناب سرهنگ با توجه به تجارب ارزشمندی که در زندگی تان کسب کردید توصیه شما به جوانتر ها چیست ؟نسبت به هم مهربان باشند چرا که در زندگی فقط دوستی ها و مهر بانی ها می ماند.

آرزوی شما ؟سلامتی و موفقیت فرزندانم ,دوستان و تمام همشهریانم را از خداوند خواستارم همواره برای همگان از خداوند خوب می خواهم .

سیمرغ : حرف آخر شما ؟ حرف برای گفتن زیاد دارم ولی بدلایلی نباید آنها را بازگو کنم .

سیمرغ : از وقتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم .


منبع: سیمرغ مهرجان



ارسال توسط almasshargh نظر بدهید
عناوین آخرین مطالب ارسالی
صفحات دیگر