آخرین مرخصیاش بود انگار حس کرده بود چند روز بیشتر مهمان نیست. همراه دوستش از اردبیل به آستارا رفت اما این سفر بیبازگشت بود. وقتی خبر حادثه تصادف و مرگ مغزی او را دادند پدر به تنها چیزی که فکر میکرد وصیت پسرش بود.
شهباز پورشهباز پدر 48 ساله حامد با اهدای اعضای بدن پسرش نام او را ماندگار کرد. این کارگر بازنشسته میگوید: سه پسر داشتم، حامد فرزند دوم من بود. سالهاست که در اردبیل زندگی میکنیم دو سال قبل بود که حامد در یگان ویژه نیروی انتظامی سنندج خدمت سربازی را آغاز کرد.
طی این مدت چند مرتبه به مرخصی آمده بود اما در آخرین مرخصی آرام و قرار نداشت. یک ماه تا پایان خدمت سربازیاش باقی مانده بود از من خواست مغازهای پیدا کنم تا بعد از پایان خدمت در آنجا مشغول آرایشگری شود. کم حرف شده بود. تصور میکردیم با توجه به تمام شدن خدمت سربازی و جدا شدن از دوستانش این رفتار او طبیعی است.
وی با یادآوری روز حادثه گفت: روزهای آخر مرخصی به همراه یکی از دوستانش سوار بر ماشین به آستارا رفت. در مسیر بازگشت به اردبیل در گردنه حیران با مادرش تماس گرفت و از او خواست سهیل برادر کوچکترش را آماده کند تا به شهربازی ببرد اما یک ساعت بعد از پلیس راه تماس گرفته و گفتند پسرم در سه راهی نمین در 5 کیلومتری اردبیل تصادف کرده و او را به بیمارستان منتقل کردهاند.
وقتی خودم را بالای سر او رساندم پزشکان گفتند ریه او بر اثر شدت حادثه از بین رفته و خونرسانی به مغز با مشکل انجام میشود. کسانی که او را به بیمارستان رسانده بودند به ما گفتهاند در جاده خودروی پژو با سه سرنشین از پشت با خودروی حامد و دوستش برخورد کرده و با انحراف ماشین آنها و برخورد با تابلوی راهنمایی و رانندگی امیر دوست پسرم کشته شد و حامد به کما رفت.
گفتند او مرگ مغزی شده و امکان بازگشت دوباره وجود ندارد. وقتی این خبر را شنیدم یاد وصیت او افتادم. او به من و مادرش گفته بود اگر یک روز اتفاقی برایم افتاد اعضای بدنم را به بیماران نیازمند اهدا کنید.
پدر میگوید: وقتی موضوع اهدای عضو را با مادرش درمیان گذاشتم استقبال کرد و پس از آخرین وداع برگه رضایت را امضا کردیم. وقتی برای آخرین بار پسرم را دیدم موهایش را تراشیده بودند و او را آماده رفتن به اتاق عمل میکردند. صورتش را بوسیدم و گفتم پسرم به وصیت تو عمل کردم و امیدوارم در آن دنیا من و مادرت را شفاعت کنی.
خوشحالم که 12 عضو بدن پسرم زندگی دوبارهای به چند بیمار نیازمند بخشید، تنها درخواست ما این بود که قلب او را به جوانی همسن و سال خودش بدهند تا با شنیدن صدای تپش قلب او دلتنگیهایمان کم رنگتر شود
منبع:شمانیوز